1 از روز وجودم شفقی بیش نماند وز گلشن جانم ورقی بیش نماند
2 از دفتر عمرم سبقی باقی نیست دریاب، که از من رمقی بیش نماند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چو چشم مست تو آغاز کبر و ناز کند بسا که بر دلم از غمزه ترکتاز کند
2 مرا مکش، که نیاز منت بکار آید چو من نمانم حسن تو با که ناز کند؟
1 ساقی، ار جام می، دمادم نیست جان فدای تو، دردیی کم نیست
2 من که در میکده کم از خاکم جرعهای هم مرا مسلم نیست
1 ندیدم در جهان کامی دریغا بماندم بیسرانجامی دریغا
2 گوارنده نشد از خوان گیتی مرا جز غصهآشامی دریغا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **