1 در صومعه و مدرسه دیار نبود در هر دو جهان واقف اسرار نبود
2 بودند همه لنگر آن عالم لیک از عالم دل کسی خبردار نبود
1 داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است که خرابات و حرم غیر در و دیوار است
2 ای که در طور ز بیحوصلگی مدهوشی دیده بگشای که عالم همگی دیدار است
1 مرا در دل غم جانانهای هست درون کعبهام بتخانهای هست
2 ز لب مهر خموشی بر ندارم که در زنجیر من دیوانهای هست