مایه ای از خون دل و زگریه از جویای تبریزی غزل 192

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

مایه ای از خون دل و زگریه سامانی نداشت

1 مایه ای از خون دل و زگریه سامانی نداشت هر که چون مینا به بزمت چشم گریانی نداشت

2 بر جنونم وسعت این عرصه دایم تنگ بود جامهٔ عریانی ام چون دشت دامانی نداشت

3 از تپیدنهای بسمل شرم می آید مرا اینقدرها از برای رفتن جانی نداشت

4 در سراپا خنجرش را بسکه بشکستم نود در تنم از استخوان کلکی که پیکانی نداشت

5 هر کدورت را گشادی هست جویا کس ندید هیچ کهساری که در پهلو بیابانی نداشت

عکس نوشته
کامنت
comment