- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صخره ای بر راهِ ما بود از خیال برگرفت آن صخره را از ره جمال
2 غمزه ای کردند از طرفِ نقاب عقلِ ما زان غمزه حالی کرد حال
3 آه از آن شکل و شمایل آه آه دل ببرد از ما بدان غنج و دلال
4 دل ز بی صبری چو ذرّه مضطرب جان به نورالعین در عینِ وصال
5 عقل از آن زد دست در فتراکِ عشق تا نصیبی یابد از دورِ کمال
6 هرگز این دورش نباشد بهره ای گردِ سر گردد چو دورانِ محال
7 دل منه بر نسیۀ رای و قیاس نقد بطلب تا بیابی ارزِ حال
8 راویان انصاف را چون کرده اند هم چون کاه آن خر بطلان را در جوال
9 خلق را چون در ضلالت می برند وآن نگون ساران نترسند از وبال
10 هی نزاری چیست این ، دیوانه ای چشم می دار از دلیری گوش مال