صخره ای بر راهِ از حکیم نزاری قهستانی غزل 759

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

صخره ای بر راهِ ما بود از خیال

1 صخره ای بر راهِ ما بود از خیال برگرفت آن صخره را از ره جمال

2 غمزه ای کردند از طرفِ نقاب عقلِ ما زان غمزه حالی کرد حال

3 آه از آن شکل و شمایل آه آه دل ببرد از ما بدان غنج و دلال

4 دل ز بی صبری چو ذرّه مضطرب جان به نورالعین در عینِ وصال

5 عقل از آن زد دست در فتراکِ عشق تا نصیبی یابد از دورِ کمال

6 هرگز این دورش نباشد بهره ای گردِ سر گردد چو دورانِ محال

7 دل منه بر نسیۀ رای و قیاس نقد بطلب تا بیابی ارزِ حال

8 راویان انصاف را چون کرده اند هم چون کاه آن خر بطلان را در جوال

9 خلق را چون در ضلالت می برند وآن نگون ساران نترسند از وبال

10 هی نزاری چیست این ، دیوانه ای چشم می دار از دلیری گوش مال

عکس نوشته
کامنت
comment