تا بود سراسیمه دلم دربدری از عرفی شیرازی مثنوی 67

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

تا بود سراسیمه دلم دربدری بود

1 تا بود سراسیمه دلم دربدری بود انشدیشه دل خانگی و دل سفری بود

2 هرگاه که اندیشه عنان در کف من داشت کارم همه در کاسه صاحب نظری بود

3 با آنکه نمیداد امان سیلی فقرم دائم سرمن در هوس تاجوری بود

4 هرگاه که مژگان مرا شوق تو برداشت گر قطره و گردجله سرشکم جگری بود

5 در بسته اندیشه بجز خار ندیدم گلها همه درخوابگه بیخبری بود

6 نگسسته زهم جذبه توفیق و گرنه شبگیر طلب بر اثر بی بصری بود

7 جمعیت عرفی همه زانست که عمری سودا گر بازار چه بی هنری بود

عکس نوشته
کامنت
comment