میان معاویه و عقیل بن ابی طالب از جامی برستان 10

میان معاویه و عقیل بن ابی طالب دوستی تمام بود و مصاحبت بر دوام. روزی در راه محبتشان خاری افتاد و بر چهره مودتشان...

میان معاویه و عقیل بن ابی طالب دوستی تمام بود و مصاحبت بر دوام. روزی در راه محبتشان خاری افتاد و بر چهره مودتشان غباری نشست عقیل از معاویه ببرید و از آمد و شد مجلس او پای درکشید. ,

معاویه عذرخواهان به وی نوشت که ای مطلب اعلای بنی عبدالمطلب و ای مقصد اقصای آل قصی و ای آهوی نافه گشای عبدمناف و ای منبع مکارم بنی هاشم، آیت نبوت در شأن شماست و عز رسالت در خاندان شما، کجا شد آن همه بزرگواری و حلم و بردباری، باز آی که از رفته پشیمانم و از گذشته پریشان. ,

3 تا کی هدف ناوک کین خواهم بود وز دوری تو بی دل و دین خواهم بود

4 بر روی زمین پیش توام رو به زمین در زیر زمین نیز چنین خواهم بود

عقیل به وی نوشت که: ,

6 صدقت و قلت حقا غیر انی اری ان لا اراک و لا ترانی

7 و لست اقول سؤ فی صدیق و لکنی اصد اذا جفانی

یعنی: چون کریم از دوستی برنجد باید که کنج مفارقت گیرد و به کوی مهاجرت گراید، نه آنکه به بدی میان بندد و به بدگویی زبان گشاید. ,

9 چون شود با تو یار جنگ اندیش جز جدایی مگیر با او پیش

10 جد مکن در خصومت بسیار اندکی روی آتشی بگذار

باز معاویه اعتذار معاودت و التماس صلح کرد و صد هزار درم بذل صلح فرستاد و بنیاد عهد نهاد. ,

12 عذرخواهی بکن و عفو طلب شو چو فتد رخنه در قاعده یاری یاران قدیم

13 ور نیاید به هم آن رخنه به گفتار زبان در عمارتگریش کوش به خشت زر و سیم

عکس نوشته
کامنت
comment