- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میان ما و شما بود پیش از آن پیوند که جان علوی ما شد در این قفس در بند
2 بجز دهان لطیفت که با نسیم گل است ندید دیده مردم گلابدان از قند
3 لب خوشت که فدا باد آب حیوانش نداد آبم و در جانم آتشی افکند
4 چگونه از ملک انسان شریفتر نبود که ز آدمی چو تو پیدا همیشود فرزند
5 ز ذوق بیخبر است آن که میکند تشبیه رخت به چشمهٔ خورشید و قد به سرو بلند
6 از آب و خاک نیاید کسی بدین خوبی در آن جهان مگر از روح صورتی سازند
7 بگو که چاره من چیست از مشاهدهات به حسن هیچ کسی چون نمیشود خرسند
8 اگر چه غیرتم آید میان شهر برآی زبان هر که مرا پند میدهد دربند
9 همام چون که سلامت کند ملول مشو گرش جواب نگویی به زیر لب میخند