در خرابات مغانم جا بس است از سعیدا غزل 88

در خرابات مغانم جا بس است

1 در خرابات مغانم جا بس است از دو عالم ساغر و مینا بس است

2 کیست آرد طاقت نظاره اش یک نگاه او به عالم ها بس است

3 شاهد همت بلندی های ما در نظر آن قامت رعنا بس است

4 چون دهم فردا جواب نامه را بی زبانی های ما گویا بس است

5 نیست مأوایی مرا جز بحر دل جای گوهر در دل دریا بس است

6 قامت او عرش را پامال کرد عشق را معراج آن بالا بس است

7 از جنونم کون بر هم می خورد عالمی را این دل شیدا بس است

8 در نظر داریم دایم لعل یار شاهد ما چشم خون پالا بس است

9 در مذاق من سعیدا تا ابد ذوق آن یکتای بی همتا بس است

عکس نوشته
کامنت
comment