بر سر کوی یقین، کعبه و بتخانه، از سلمان ساوجی غزل 68

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

بر سر کوی یقین، کعبه و بتخانه، یکی است

1 بر سر کوی یقین، کعبه و بتخانه، یکی است دام زلف سیه و سبحه صد دانه، یکی است

2 هر زمان جلوه حسن، ار چه ز رویی دگر است باش یکدل به همه روی، که جانانه، یکی است

3 می و پیمانه، همه عکس رخ ساقی، بین تا بدانی که می و ساقی و پیمانه یکی است

4 در ره کعبه، خطاب آمدم، از میخانه که کجا می‌روی ای خواجه، همه خانه یکی است

5 رای کج زد، سر زلف تو، به قصد دل من گر چه با رای دو زلفت، دل دیوانه، یکی است

6 من دیوانه، نه تنها سر زلفت، دارم که درین سلسله، دیوانه و فرزانه یکی است

7 گرچه از سوختگان تو، یکی، سلمان است لیکن ای شمع، نه آخر همه پروانه یکی است

عکس نوشته
کامنت
comment