نیست جز افغان مرا در بزم از جویای تبریزی غزل 718

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

نیست جز افغان مرا در بزم آن مکار کار

1 نیست جز افغان مرا در بزم آن مکار کار همچو آن بلبل که نالان است در گلزار زار

2 آه کامشب مانع نظاره شد در بزم وصل پردهٔ چشم از غبار خاطرم دیواروار

3 شور دارد شوخی و بیتابی و ناز و نیاز خاصه عشق ساده لوح ار باشد و عیار یار

4 بی گل رویی نگه در دیده سنگینی کند بی می صافست هر دل ابر گوهر بار بار

5 ساغر صهبا به رنگ گل بخندد قاه قاه شیشهٔ می هر قدر گرید به محفل زار زار

6 شرح پیچ و تاب زلفش گر نویسد خامه ام می نماید دور ازو در دیده ام طومار مار

7 بی تکلف ته قدم در محفلم جویا که هست می مهیا و مغنی حاضر و تیار یار

عکس نوشته
کامنت
comment