- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک ذره مهر در ایام مانده نیست یک قطره آب در رخ اجرام مانده نیست
2 تا جام روزگار پر زا خون خلق شد کس را شراب خوش مزه در جام مانده نیست
3 گلگونه موافقت و تاب عافیت در روی دهر و طره ایام مانده نیست
4 جستم ز خاک صورت راحت زمانه گفت مرغی طلب مکن که درین دام مانده نیست
5 دود و شرر مجوی که با سنگ حادثات قندیل صبح و مجمره شام مانده نیست
6 زان دیگ مکرمت که جهان پخت پیش ازین اندر جهان بحز طمع خام مانده نیست
7 از دهر تا نجات دو صد ساله راه هست وز خاک تا امید یکی گام مانده نیست
8 سیمرغ و مردمی بهم اند از برای آنک زان جز حدیث وزین بحز از نام مانده نیست
9 دلها ز غم بسوخت مگر خرمی بمرد؟ جم دل شکسته گشت مگر جام مانده نیست؟
10 آخر مجیر از همه کامی دهن بشست وین است چاره چون به جهان کام مانده نیست