نیست ما را هیچ فکری جز از اسیری لاهیجی غزل 121

اسیری لاهیجی

آثار اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

نیست ما را هیچ فکری جز لقای روی دوست

1 نیست ما را هیچ فکری جز لقای روی دوست آفرین بررای درویشی که در فکر نکوست

2 زلف و رویت نیست تنها آرزوی ما و بس مشتری و ماه را شبرو شدن زین آرزوست

3 عاشقی را باید از باد صبا آموختن میرود بی پا و بی سر دایما در جستجوست

4 مستی عشاق باشد زان دو چشم پر خمار سرخوشی بیدلان نه از باده جام و سبوست

5 پیش قاضی محبان مدعی عشق را شاهد عادل بغیر از چشم گریان، رنگ روست

6 گو(ی)اگر پیش سر عشاق در میدان غم میکند دعوی که من سرگشته ام بیهوده گوست

7 غیر سرو قامتش در باغ دل جایی مده همت عالی اسیری چون ترا آئین و خوست

عکس نوشته
کامنت
comment