1 در زیر فلک جای دل آسایی نیست هر جا که روی به غیر غوغایی نیست
2 از طعن خلائق ار مفر می جویی عزلتکدهٔ سکوت بدجایی نیست
1 زدل بیرون می برد یاد ایام شبابم را عمارت می کند پیمانه ای حال خرابم را
2 زبان رمز می فهمی مشو غافل زمکتوبم به خود پیچیدن او می نماید پیچ و تابم را
1 رخی زآتش می رشک ایمن ست ترا چراغ بزم ز روی تو روشن است ترا
2 به پیچ و تاب اگر تن دهی چو جوهر تیغ همیشه پشت به دیوار آهن است ترا
1 فلک به هرزه کمر بسته است جنگ مرا که نیست شیشه شکستن شعار سنگ مرا
2 چنین که مانده به جا در طلسم بی تابی شکسته شوخی پرواز بال رنگ مرا