- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دریغ نیست وجودم که در عذاب الیم است دریغ صحبت یاران و دوستان قدیم است
2 بسی مفارقت افتد میان اهل مودت ولی شماتت اعدا ز هر کنار عظیم است
3 چو در حضور بود خاطر از فراق نترسم قتیل تیغ بلا را ز تیر مرگ چه بیم است
4 گرم دو دیده بدوزند روی دوست ببینم که اندرون مصفا چو دست پاک کلیم است
5 حجاب عقل محال است عشق را که بپوشد چنان که نافة در جیب و طبل زیر گلیم است
6 مگر صفا ز گریبان یوسفم به در آید که بوی پیرهن است آن که می دمد نه نسیم است
7 به بوستان همه کس مایل تفرج و بر ما نه بوستان که جهان بی وجود دوست جحیم است
8 مزید دولت آن مقبلی که بخت مطیعش بر آستانه صاحب دلی چو خاک مقیم است
9 رقیب را که چنین منع می میکند ز حبیبم دگر رقیب نمیخوانمش که دیو رجیم است
10 چرا صبور نباشم مشنّعِ متهتّک محل راز نداند که مرد عشق حلیم است
11 ز سنگ خون بچکد گر به دوست باز نمایم که در فراق چو خون میخورم خدای علیم است
12 ز دوستان به ملامت نه ممکن است ملالت دوای درد نزاری خلاف رای حکیم است