- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلی نماند که ای فتنه از جفا نشکستی مصاحبیت نه کاز کین بماتمش ننشستی
2 هزار دیده زتیر فسون بدوخت نگاهت کدام سینه که از ناوک نظر نشکستی
3 زدام زلف چو رستی اسیر حلقه خطی تو را گمان بود ایدل که از کمند بجستی
4 تو از مژه چکنی منع اشک دیده گریان به بیهوده ره سیلاب را بخس چه ببستی
5 بملک نیستی آن رند مست حکم روا شد که اولین قدمش پا نهاده بر سر هستی
6 بکشتگان زسر رحمت ار گذر کنی اول به بسملی بگذر کش به تیر غمزه بخستی
7 متابعان هو کامجوی و بوالهوسند زعاشقان نسزد غیر راستی و درستی
8 تو را که کعبه دل خانه خداست نزیبد که در متابعت نفس شوم بت بپرستی
9 عجب مدار گر ایزد ببخشدش زعنایت بیاد دوست گر آشفته کر رندی و مستی
10 بآستان علی چون پناه برده ای ایدل مکن تو بیم که از حادثات دهر برستی