دلی نماند که ای فتنه از آشفتهٔ شیرازی غزل 1229

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

دلی نماند که ای فتنه از جفا نشکستی

1 دلی نماند که ای فتنه از جفا نشکستی مصاحبیت نه کاز کین بماتمش ننشستی

2 هزار دیده زتیر فسون بدوخت نگاهت کدام سینه که از ناوک نظر نشکستی

3 زدام زلف چو رستی اسیر حلقه خطی تو را گمان بود ایدل که از کمند بجستی

4 تو از مژه چکنی منع اشک دیده گریان به بیهوده ره سیلاب را بخس چه ببستی

5 بملک نیستی آن رند مست حکم روا شد که اولین قدمش پا نهاده بر سر هستی

6 بکشتگان زسر رحمت ار گذر کنی اول به بسملی بگذر کش به تیر غمزه بخستی

7 متابعان هو کامجوی و بوالهوسند زعاشقان نسزد غیر راستی و درستی

8 تو را که کعبه دل خانه خداست نزیبد که در متابعت نفس شوم بت بپرستی

9 عجب مدار گر ایزد ببخشدش زعنایت بیاد دوست گر آشفته کر رندی و مستی

10 بآستان علی چون پناه برده ای ایدل مکن تو بیم که از حادثات دهر برستی

عکس نوشته
کامنت
comment