1 در روی زمین هیچ کست دشمن نیست کش منّت شمشیر تو بر گردن نیست
2 چون ساغر می جان بدهد از سر دست خصم تو که چون کوزه سرش از تن نیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا که برگرد سبزه لاله برست در گمان می فتد که چون رخ تست
2 نام روی تو می برد لاله زان دهان را بمشک و باده بشست
1 روی از آن خوبتر تواند بود؟ هان بگوئید اگر تواند بود
2 آنچنان نازک و چنان شیرین لب نباشد، شکر تواند بود
1 دلم هر شب از عشق چندان بنالد که از آه او چرخ گردان بنالد
2 ندانم چه بیماریست این که جانم ننالد ز درد و ز درمان بنالد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به