- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست نظر به سوی کس جز رخ دوست دیده را باد به گوش او رسان حال دل رمیده را
2 از من دل رمیده گو ای بت دلستان من بار فراق تو شکست پشت دل خمیده را
3 گفت به ترک ما بگو ورنه سرت به سر شود ترک بگو که چون کنم؟ یار به جان گزیده را
4 گفت لبم گزیده ای من نگزم بجز شکر بار دگر به ما نما آن شکر گزیده را
5 پند دهند ناصحان بند نهند عاقلان نیست نصیحتش قبول جامه جان دریده را
6 چون نکشم عنای تو چون نبرم جفای تو چاره ز جور چون بود بنده زر خریده را
7 دزد زند به کاروان مال برد ز ساربان غم چه برد ازین و آن مرد ره جریده را
8 جان منست لعل تو زود رسان بدان مرا گفت چه حاصل ای جهان جان به لب رسیده را
9 در هوس وصال تو مرغ دلم هوا گرفت کیست که با تن آورد مرغ دل پریده را