-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امید هست که روزی جمال بنمایی اگر به خشم برفتی به صلح بازایی
2 نخست چاشنی ای دادی ام به شربت وصل چو پای بند شدم روی بازنگشایی
3 من از جفای تو بر سر زنان تو سر در پیش کرشمه می کنی و می روی به رعنایی
4 چو می گرفتی ام اول چو پارسا بودی مکن که آخرِ کارم کشد به رسوایی
5 اگر دو دیده به یک بار در سرِ تو شود ز گریه کم نکنم گو مباش بینایی
6 طریقِ رایِ تو جویم به هرچه لطف کنی مطیعِ حکمِ تو باشم به هرچه فرمایی
7 یه طعنه گفت پدر کای پسر شکیبا باش چه گونه بر سرِ آتش کنم شکیبایی
8 عجب از آن که دهی پندها نزاری را کجا به وعظ کند التفات شیدایی