امید هست که روزی از حکیم نزاری قهستانی غزل 1385

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

امید هست که روزی جمال بنمایی

1 امید هست که روزی جمال بنمایی اگر به خشم برفتی به صلح بازایی

2 نخست چاشنی ای دادی ام به شربت وصل چو پای بند شدم روی بازنگشایی

3 من از جفای تو بر سر زنان تو سر در پیش کرشمه می کنی و می روی به رعنایی

4 چو می گرفتی ام اول چو پارسا بودی مکن که آخرِ کارم کشد به رسوایی

5 اگر دو دیده به یک بار در سرِ تو شود ز گریه کم نکنم گو مباش بینایی

6 طریقِ رایِ تو جویم به هرچه لطف کنی مطیعِ حکمِ تو باشم به هرچه فرمایی

7 یه طعنه گفت پدر کای پسر شکیبا باش چه گونه بر سرِ آتش کنم شکیبایی

8 عجب از آن که دهی پندها نزاری را کجا به وعظ کند التفات شیدایی

عکس نوشته
کامنت
comment