- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بعد شش سال معتمر یا هفت به سر روضه نبی می رفت
2 راه عمدا بر آن دیار افکند بر سر قبرشان گذار افکند
3 دید بر خاک آن دو اندهمند سر کشیده یکی درخت بلند
4 چون به عبرت نگاه کرد در آن دید خطهای سرخ و زرد بر آن
5 بود زردی ز رویشان اثری سرخی از چشم خونفشان خبری
6 با کسی گفت ازان زمین به شگفت چه درخت است این به حیرت گفت
7 که درختیست این سرشته عشق رسته از تربت دو کشته عشق
8 بلکه بر خاک آن دو تن علمیست بر وی از شرح حالشان رقمیست
9 زاهل دل هر که آن رقم خواند حال آن کشتگان غم داند
10 جانشان غرق فیض رحمت باد کس چو ایشان ازین جهان مرواد