1 ای خان عظیم شان مرا خوار مبین خود را گل نو رسته ، به گل زار مبین
2 تو نصف گلی، نه گل چو چشم احول یک را دو، به دیدار ، پدیدار مبین
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 زاهد چه بلائی تو که این رشته تسبیح از دست تو سوراخ به سوراخ گریزد
2 خلق ار همه دنبال تو افتند عجب نیست یک بره ندیدم که ز سلاخ گریزد
1 غیر ذات الثلث والاثنین والهوافتح ذاک بالجمله
2 ث،ش ت-ق- ی ه- و- ا
1 هر کس که ز روز بد بترسد باید نخورد غذای نفاخ
2 زیرا که چو نفخ از آن غذا خاست ناچار برون جهد ز سوراخ
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به