- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زمام ناقه گرفته است ساربان تنها فغان کنم، نکند تا جرس فغان تنها
2 ز رفتنت بزمین زد مرا چو فرصت یافت بیا که بیتو مرا دیده آسمان تنها
3 بگرد محملم اخیار راه اگر بدهند فتم چو گرد بدنبال کاروان تنها!
4 بمن که در قفس افتاده ام نمیدانی چگونه می گذرد ای هم آشیان تنها؟!
5 بمن که در قفس افتاده ام نمیدانی چگونه می گذرد ای هم آشیان تنها؟!
6 نمیروم بستم از در تو، این ستم است؛ که آستان تو ماند بپاسبان تنها!
7 چو گل بپرورمت، گر چه آسمان دانم که باغ را نگذارد بباغبان تنها
8 بهای خون من، این بس بود که برخیزم بروز حشر از آن خاک آستان تنها
9 مرا ببر، چو بکوی بتان روی آذر که غم ز دل نبرد سیر بوستان تنها