- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یزک سپاه هجران که نمود پیشدستی عجب ارنگون نسازد علم سپاه هستی
2 ز می فراق بوئی شده آفت حضورم چه حضور ماند آن دم که رسد زمان مستی
3 عجب است اگر نمیرم که چو شمع در گدازم ز بلند شعله وصلی که نهاده روبه پستی
4 چه کنی امیدوارم به بقای صحبت ای گل تو که پای بر صراحی زدی و قدح شکستی
5 چه دهی تسلی من به بشارت توقف تو که محمل عزیمت ز جفا به ناقه بستی
6 بجز این که نقد دین را همه صرف کردم آخر تو ببین چه صرف کردم من ازین صنمپرستی
7 به دو روزه وصلی باقی چه امید محتشم را که بریده بیم هجرش رگ جان به پیشدستی