1 ازین حسرت که دور از دامن دلدار میماند ز شیون پنجهٔ دستم به موسیقار میماند
2 درین گلشن کسی را چون امید عافیت باشد؟ که رنگ گل به رنگ مردم بیمار میماند
3 بهای باده را پیر مغان گر جنس میگیرد نه سر چون صبح مستان را و نه دستار میماند
4 سخن در وصف زلفش خیزد از روی سخن، آری حدیث طرهٔ خوبان به حرف مار میماند
5 تماشای گلم بیاو سلیم از بس خلد بر دل نگه در چشم خونبارم به نوک خار میماند