زخم دل کم نیست، سامان گر از سلیم تهرانی غزل 706

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

زخم دل کم نیست، سامان گر نباشد گو مباش

1 زخم دل کم نیست، سامان گر نباشد گو مباش غنچهٔ گل هست، پیکان گر نباشد گو مباش

2 کشتی ما چشم دارد بر خطر همچون حباب چون نسیمی هست، طوفان گر نباشد گو مباش

3 آنکه وقت کشتن من رحم بر حالم نکرد بعد قتلم هم پشیمان گر نباشد گو مباش

4 منصب گلچینی باغی ندارم، در تنم جامه را چون پوست، دامان گر نباشد گو مباش

5 زینت ارباب معنی، جوهر ذاتی بس است لاله در کوه بدخشان گر نباشد گو مباش

6 هرکجا باشد ز کف مگذار جام می سلیم سیر قزوین کن، صفاهان گر نباشد گو مباش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر