جهان خراب شد از حکیم نزاری قهستانی غزل 1230

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

جهان خراب شد از نسبتِ پدر پسری

1 جهان خراب شد از نسبتِ پدر پسری مکن عمارت اگر عاقلی که بر نخوری

2 ز روزگار همین بهره بس که در کنجی حدیث کس ننیوشی و نامِ کس نبری

3 چو آدم از طلبِ گندمی مشو فرتوت تو خود به ارز نیرزی جوی اگر بخری

4 دلِ شکسته به دست آوری درست کنم به از سری که به عادت سویِ سجود بری

5 به جهدِ خلق نباشد قضای کُن فیکون ز حکم رفته منال ار بهی ست ار بتری

6 مکوش و کوش که نه قاصری نه محترزی مترس و ترس که نه ایمنی نه بر خطری

7 نشانِ باخبران بی خودی و بی خویشیست هنوز بی خبری تا ز هیچ با خبری

8 هم از حجاب بود گر به دوست وامانی چه می کنی و چه می بینی و چه می سپری

9 نزاریا برو و دامنی به دست آور که کس بدو نرسیده ست جز به دست وری

عکس نوشته
کامنت
comment