- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جهان را دولت و بختی جوان بود چو با وصل تو ای آرام جان بود
2 خوشا روزی که بودم در کنارت میان ناز و دشمن بر کران بود
3 مرا با قامت و رخسار خوبت فراغی از گل و سرو روان بود
4 کنون در هجر چون نتوان صبوری چو با وصل توأم حال آنچنان بود
5 ندانم کی علی رغم بداندیش توانم از وصالت شادمان بود
6 رقیب از من ندانم تا چه جوید چو با من بیش از اینش در میان بود
7 دل از دستم روان شد صبرم از دل چنین بی صبر و دل تا کی توان بود
8 چو مقصودیست هرکس را ز دوران مرا وصل تو مقصود از جهان بود