جهان عشق نه میری از اقبال لاهوری پیام مشرق 245

اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

جهان عشق نه میری نه سروری داند

1 جهان عشق نه میری نه سروری داند همین بس است که آئین چاکری داند

2 نه هر که طوف بتی کرد و بست زناری صنم پرستی و آداب کافری داند

3 هزار خیبر و صد گونه اژدر است اینجا نه هر که نان جوین خورد حیدری داند

4 بچشم اهل نظر از سکندر افزون است گداگری که مآل سکندری داند

5 به عشوه های جوانان ماه سیما چیست؟ در آبه حلقهٔ پیری که دلبری داند

6 فرنگ شیشه گری کرد و جام و مینا ریخت به حیرتم که همین شیشه را پری داند

7 چه گویمت ز مسلمان نا مسلمانی جز اینکه پور خلیل است و آزری داند

8 یکی به غمکدهٔ من گذر کن و بنگر ستاره سوخته ئی کیمیا گری داند

9 بیا به مجلس اقبال و یک دو ساغر کش اگرچه سر نتراشد قلندری داند

عکس نوشته
کامنت
comment