- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جهان عشق نه میری نه سروری داند همین بس است که آئین چاکری داند
2 نه هر که طوف بتی کرد و بست زناری صنم پرستی و آداب کافری داند
3 هزار خیبر و صد گونه اژدر است اینجا نه هر که نان جوین خورد حیدری داند
4 بچشم اهل نظر از سکندر افزون است گداگری که مآل سکندری داند
5 به عشوه های جوانان ماه سیما چیست؟ در آبه حلقهٔ پیری که دلبری داند
6 فرنگ شیشه گری کرد و جام و مینا ریخت به حیرتم که همین شیشه را پری داند
7 چه گویمت ز مسلمان نا مسلمانی جز اینکه پور خلیل است و آزری داند
8 یکی به غمکدهٔ من گذر کن و بنگر ستاره سوخته ئی کیمیا گری داند
9 بیا به مجلس اقبال و یک دو ساغر کش اگرچه سر نتراشد قلندری داند