1 عالم جسم و محمدش آمده جان چو جان گفتم چو روح گردید روان
2 حقا که چنان گشته به جانان یکسان ننگ از دو جهان [و] عار دارد از جان
1 هر چیز که رو می دهد از ماست که بر ماست هر چند که او می دهد از ماست که بر ماست
2 سرچشمه بود قسمت ما آب روان را این آب که جو می دهد از ماست که بر ماست
1 راه در معموره ها گر نیست این دیوانه را راه می دانیم ای دل گوشهٔ ویرانه را
2 می کند خالی دل ما را ز غم های جهان از کرم هر کس که پر می می کند پیمانه را