عشق را همتی عالیست زیرا که متعالی صفت خواهد این قاعده درست است اما در مشاهده برخلاف این قاعده میباشد عشق یکی را صید کرد و در قید کرد اگرچهشاه است بصورت، بنده شود بمعنی و چون یکی را بربند عز معشوقی برآورد اگرچه بنده بود بصورت، شاه بود بمعنی. ,
علم تا بساحل عشق بیش نرسد او را در لجّۀ این بحر کاری نیست زیرا که وی راه برست اگرچه باقوت بود تا بساحل بیش نبود مثقلۀ طلب بر پای وقت استوار کردن و خود را نگونسار کردن و در لجۀ بحر خونخوارانداختن تا در ثمین وصال برآرد تا روزگار بر خود بسر آرد کاری دیگرست: ,
2
یا تاج وصال دوست بر سر بنهم
یا در سر جست و جوی او سر بنهم
معشوق عاشق را برای تجربه بر محک فرمان زندو پرده از پیش ارادت بر دارد تا او به ما اَرادَ بِهِ مکاشف شود هر آینه ترک فرمان بگوید واین بی فرمانی بگوید و این بی فرمانی از کمال بود نه از نقصان چنانکه اگر پدر پسر را گوید مرا زیادت ثنا مگوی که حیا بر من غالب میشود و پسر از راه تعظیم در ثنا مبالغت کند و بر آن مثاب بود نه معاقب زیرا که اگرچه مخالف است از وجهی اما موافق است از روی ادب. ,