جهان تو را به سر انکسار می آرد از سعیدا غزل 245

جهان تو را به سر انکسار می آرد

1 جهان تو را به سر انکسار می آرد که تا بزرگ شود در فشار می آرد

2 نسیم خط تو گر بگذرد به سوی چمن هزار طعنه به باد بهار می آرد

3 اگرچه بحر پرآشوب و مست و بی پرواست شکسته کشتی ما در کنار می آرد

4 هر آن نهال که از آب دیده پروردم ز شوربختی من شعله بار می آرد

5 به فکر کرده و ناکرده عمر صرف مکن که این حساب غم بی شمار می آرد

6 تأسفات گذشته، امید آینده نهال عمر تو هر دم دو بار می آرد

7 فریب بادهٔ دنیا مخور به رنگ و به بو که ناچشیده سعیدا خمار می آرد

عکس نوشته
کامنت
comment