1 عالم همه هیچ و کار عالم همه هیچ نفع و نقصان و شادی و غم همه هیچ
2 با مهروشی دمی زنی گر چون صبح باشد همه آن دم و جز آن دم همه هیچ
1 زد قدم هرکس به گیتی پیشه دیگر گرفت وقت رندی خوش که در دیر آمد و ساغر گرفت
2 در هوای گلشن آن مرغ به خاک افتادهام کاتشم از گرم پروازی به بال و پر گرفت
1 گیرم که بر آن عارض گلگون نگرد کس محرومی حسرت نگران چو نگرد کس
2 بس کن ستم ای ترک جفا پیشه مبادا غافل کشد آهی و بگردون نگرد کس
1 دلم ز خاک ره آن غیرت پری برداشت ز دستم این گهر افتاد و گوهری برداشت
2 از آن بداغ جنون سرخوشم که نتواند زمانه از سرم این تاج سروری برداشت