عالم تمام یک نظر است و ندیده ایم از سعیدا غزل 504

سعیدا

سعیدا

سعیدا

عالم تمام یک نظر است و ندیده ایم

1 عالم تمام یک نظر است و ندیده ایم این مرغ زیر بال و پر است و ندیده ایم

2 غافل نشسته ایم ز شمشیر باز دهر گویا به پیش رو سپر است و ندیده ایم

3 از بس خیال روی تو حیرت فزوده است چون نور دیده در نظر است و ندیده ایم

4 ما را حدیث دوست به دست فراق داد خوش وعده ها که در خبر است و ندیده ایم

5 آن کس که دست بر سر همیان نهاده است در زیر بار تا کمر است و ندیده ایم

6 چون مردم دو چشم در این تکیه گاه، یار با ما همیشه سر به سر است و ندیده ایم

7 گردیده ایم جمله ولی روی یار را از مهر برهنه تر است و ندیده ایم

8 سوی بت زمانه سعیدا به سهو هم تا گردنش در آب زر است و ندیده ایم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر