1 کار دو جهان از دو محمد شد راست وز سایه هر دو ملت و ملک بجاست
2 از دعوت او ضلالت و کفر بکاست وز هیبت این، ظلم ز عالم برخاست
1 با سر زلف تو مرا کار به جایی نرسد درد مرا گر تو تویی از تو دوایی نرسد
2 از تو هر آن روز که من گل به وفا می طلبم شب نرسد تا به دلم خار جفایی نرسد
1 طارم زر بین که درج در مکنون کرده اند طاق ازرق بین که جفت گنج قارون کرده اند
2 پیشه کاران شب این بام مقرنس شکل را باز بی سعی قلم نقشی دگرگون کرده اند
1 نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران
2 صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان