1 زننگ عافیت بازم دل شرمنده میسوزد نه از دل گریه میجوشد نه برلب خنده میسوزد
2 چراغی روشنست از عشق او در مجمع هستی کز آواز فروغش میگدازد بنده میسوزد
3 نه تنها عشق سوزد ساکنان ملک هستی را دراین طوفان آتش رفته و آینده میسوزد
4 مکن بر عزت خود تکیه عرفی شرط عشقست این که اکثر آبروی گوهر ارزنده میسوزد
دیدگاهها **