شاهد گل باز زنگاری نقاب انداخته از جامی غزل 416

شاهد گل باز زنگاری نقاب انداخته

1 شاهد گل باز زنگاری نقاب انداخته بلبل دلداده را در اضطراب انداخته

2 نرگس و لاله به روی سبزه پنداری به خواب مستی افتاده ز کف جام شراب انداخته

3 چادر کافوری خود را شکوفه شست و شوی کرده صبح و چاشتگه بر آفتاب انداخته

4 عکس گل در آب و گل بیرون همانا گلرخی پیرهن کرده برون خود را درآب انداخته

5 تا به پای هر درختی خیمه عشرت زنی بین که شاخ از سایه چون مشکین طناب انداخته

6 برسر جنگ است ابر اینک که درآب شمر تیرباران برسر خود حباب انداخته

7 کلک جامی تا سر زلف سخن پیراسته ست رشک آن در جعد سنبل پیچ و تاب انداخته

عکس نوشته
کامنت
comment