شاهد عید از در آمد شد از آشفتهٔ شیرازی غزل 740

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شاهد عید از در آمد شد ز دل اندوه بیم

1 شاهد عید از در آمد شد ز دل اندوه بیم ساقی گل‌چهره کو مطرب کجایی کو ندیم

2 بعد از این دل مرده نتوان بود کز لطف هوا مردگان را زنده می‌دارد از این جنبش نسیم

3 همره ما باش تا بنمایمت دیر مغان زاهدا اینست رندان را صراط مستقیم

4 می‌زند در پرده مطرب نکته توحید را فهم این معنی نخواهد کرد جز ذوق سلیم

5 عکس ساقی را به جام می همی‌بیند بصیر آنچنان کز می کند حل معما را حکیم

6 ارتکاب معصیت را گرچه شد انسان عجول نیست چندان در بر حلم خداوند حلیم

7 می‌کنم من در گنه اصرار کاندر روز حشر تا توانم کرد میزانش بر عفو رحیم

8 هست شیطان را طمع آمرزش از عفو خدای رحمت و انعام ایزد بس که شد عام عمیم

9 با وجود بسمله نبود ضرر در هیچ شبی می بده ساقی به بسم الله الرحمن الرحیم

عکس نوشته
کامنت
comment