-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خاطر بیآرزو از رنج یار آسوده است خار خشک از منت ابر بهار آسوده است
2 گر به دست عشق نسپاری عنان اختیار خاطرت از گریه بیاختیار آسوده است
3 هرزهگردان از هوای نفس خود سرگشتهاند گر نخیزد باد غوغا گر غبار آسوده است
4 پای در دامن کشیدن فتنه از خود راندن است گر زمین را سیل گیرد کوهسار آسوده است
5 کجنهادی پیشه کن تا وارهی از دست خلق غنچه را صد گونه آسیب است و خار آسوده است
6 هرکه دارد شیوه نامردمی چون روزگار از جفای مردمان در روزگار آسوده است
7 تا بود اشک روان از آتش غم باک نیست برق اگر سوزد چمن را جویبار آسوده است
8 شب سرآمد یک دم آخر دیده بر هم نه رهی صبحگاهان اختر شبزندهدار آسوده است