- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عاقلان از غافلان اسرار خود پوشیدهاند آب حیوان در میان تیرگی نوشیدهاند
2 رنگ حرص وشهوت از آیینه دل بردهاند تا در آن آیینه عکس روی دلبر دیدهاند
3 جان خود در زلف کافرکیش جانان بستهاند کافری بگزیده وز اسلام بر گردیدهاند
4 در خرابات محبت جان گروگان کردهاند تا ز معشوق سقیهم یک قدح بخریدهاند
5 با وصال خوب روی خویش در پیوستهاند ز آفرینش فارغ از کون و مکان ببریدهاند
6 تا نبیند چشم ایشان روی هر نامحرمی خویش را چون گنج در ویرانهها پوشیدهاند
7 با گدایی کرده نسبت خویشتن را چون کلیم رفته در زیر گلیمی سلطنت ورزیدهاند
8 رستهاند از عالم صورتپرستی روز و شب چون همام اندر ره معنی به جان کوشیدهاند