1 شراب آن گهی دست شرّست و شور که باشد سر فتنه را دست زور
2 به بزمی که شد فتنهانگیز مست سر خویش گیر ارنهای پای بست
3 حرام است آری نه گویم که نیست نه یک بار گویم که باری دویست
4 حرام و حرج با حرامی بود حلالش بگویم کدامی بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 به قامت تو که تشویش سرو بستان است به طلعت تو که تشویر ماه تابان است
2 به ابروی تو که جفت است و در جهان طاق است به گیسوی تو که دلگیر تر ز قطران است
1 ره نباشد در حریم عشق هر اوباش را طاقت خورشید ناممکن بود خفاش را
2 پادشاهی نیست جز درویشی و آزادگی پس میسر نیست هفت اقلیم جز قلاش را
1 زمانه باز جوان کرد پیرزالِ جهان را بیار می که حیات از می است پیرو جوان را
2 مگر تتبّعِ من می کند سحاب به نیسان که وقفِ طرفِ چمن کرد چشم ژاله فشان را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به