1 بادی که درآئی به تنم همچو نفس ناری که بسوزی دل خلقی به هوس
2 آبی که به تو زنده توان بودن و بس خاکی که به تست بازگشت همه کس
1 گلی سوی خلد برین میفرستم شبه پیش در ثمین میفرستم
2 یکی نقش کژ از پی زیب و زینت به تحفه بر حور عین میفرستم
1 امروز نشاطی است فره فضل و کرم را و امروز وفاقیست عجب تیغ و قلم را
2 زیرا که در او بر شرف گوهر آدم تقدیر همی وقف کند عرض حشم را
1 قبول یافت ز هر هفت اختر آتش و آب وجیه گشت بهر هفت کشور آتش و آب
2 ازین چهار مصدر که آخشیجانند قویترند همین دو مصدر آتش و آب