باد صبا جان می دهد از جهان ملک خاتون غزل 1210

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

باد صبا جان می دهد در آرزوی روی تو

1 باد صبا جان می دهد در آرزوی روی تو باشد که روزی بگذرد اندر شکنج موی تو

2 بر بوی آن تا روی تو بیند کسی از بامداد ای خاطر صاحبدلان ساکن شده در کوی تو

3 صبحم نسیمی مشک بیز آمد ز جایی آشنا لیکن ندانم عنبرست یا غالیه یا موی تو

4 چون خاک را هم در غمت افتاده ام پیش رهت هم لحظه ای درمانگر ای چشم جانها سوی تو

5 بر روی همچون ماه تو آرام جان ما بگو تا کی بود حال دلم آشفته چون گیسوی تو

6 هرچند چون اشکم ز چشم افکنیده ای جان و جهان از جان منم چون ماه نو پیوسته چون ابروی تو

7 گرچه ز جور مدّعی مهجور از آن حضرت شدم لیکن دل مسکین شده پیوسته هم زانوی تو

عکس نوشته
کامنت
comment