1 باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت یار آمد و می در قدح یاران ریخت
2 آن عنبر تر رونق عطاران بُرد و آن نرگس مست خون هشیاران ریخت
1 جان در ره عاشقی خطر باید کرد آسوده دلی زیر و زبر باید کرد
2 وانگه ز وصال باز نادیده اثر با درد دل از جهان گذر باید کرد
1 هر گه که تو نعل اسب دیگران بندی داغی دگرم بر دل حیران بندی
2 قربان شومت پیش چو بر … وز کیش بر آیم چو تو قربان بندی
1 … …
2 … …