1 باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت یار آمد و می در قدح یاران ریخت
2 آن عنبر تر رونق عطاران بُرد و آن نرگس مست خون هشیاران ریخت
1 در سنگ اگر شوی چو نار ای ساقی هم آب اجل کند گذاری ای ساقی
2 خاک است جهان صورت برآرای مطرب باد است نفس باده بیار ای ساقی
1 شب را چه خبر که عاشقان می چه کشند وز جام بلا چگونه می زهر چشند
2 ار راز نهان کنند غمشان بکشد ور فاش کنند مردمانش بکشند
1 نه مرد سجادهایم و نه مرد کَلیم ما مرد میایم در خرابات مقیم
2 قاضی نخورد می که از آن دارد بیم دُردی خرابات به از مال یتیم