باد بویی ز سوی مصر به از جهان ملک خاتون غزل 494

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

باد بویی ز سوی مصر به کنعان آورد

1 باد بویی ز سوی مصر به کنعان آورد درد یعقوب ستم دیده به درمان آورد

2 دست در گردن باد آرم و در پاش افتم که نسیمی ز سر زلف پریشان آورد

3 بنده ی باد صبایم که به هر صبحدمی هم پیامی به برم از بر جانان آورد

4 شکر معبود که شد دیده ی جانم روشن تا صبا سوی جهان بوی گریبان آورد

5 یوسف مصر دل ما، دل ما را خون کرد تا که سرگشته سرم باز به سامان آورد

6 گرچه هم عاقبت الامر به مقصود رسید لیک در حسرت و غم عمر به پایان آورد

7 غمزه ی مست دلاویز تو بس خونریزست جان ما را ز ستم باز به افغان آورد

8 خبرت هست که در حسرت لیلی رخت دل مجنون صفتم رو به بیابان آورد

9 این چه قدست و چه بالا و چه رویست و چه مو سرو قدش به جهان باز مگر جان آورد

عکس نوشته
کامنت
comment