- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باد بویی ز سوی مصر به کنعان آورد درد یعقوب ستم دیده به درمان آورد
2 دست در گردن باد آرم و در پاش افتم که نسیمی ز سر زلف پریشان آورد
3 بنده ی باد صبایم که به هر صبحدمی هم پیامی به برم از بر جانان آورد
4 شکر معبود که شد دیده ی جانم روشن تا صبا سوی جهان بوی گریبان آورد
5 یوسف مصر دل ما، دل ما را خون کرد تا که سرگشته سرم باز به سامان آورد
6 گرچه هم عاقبت الامر به مقصود رسید لیک در حسرت و غم عمر به پایان آورد
7 غمزه ی مست دلاویز تو بس خونریزست جان ما را ز ستم باز به افغان آورد
8 خبرت هست که در حسرت لیلی رخت دل مجنون صفتم رو به بیابان آورد
9 این چه قدست و چه بالا و چه رویست و چه مو سرو قدش به جهان باز مگر جان آورد