بادِ بهار می از حکیم نزاری قهستانی غزل 1054

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

بادِ بهار می وزد بادۀ خوش گوار کو

1 بادِ بهار می وزد بادۀ خوش گوار کو بویِ بنفشه می دَمَد ساقیِ گل عذار کو

2 پردۀ نام و ننگِ من در سرِ بانگِ چنگ شد تا رگِ چنگ برکشد مطربِ پرده دار کو

3 تنگ و سبویِ باز بین دیگِ سه پایه واطلب هر چه بود ز بیش و کم ماحضری بیار کو

4 هم به کنارم افکند کشتیِ می ز بحرِ غم تا به میان در افکنم کشتیِ می کنار کو

5 نقدِ حیات صرف شد در سرِ نسیه ای مگر تا به مرادِ دل رسد مهلتِ روزگار کو

6 نقدِ حیات مختصر در سرِ انتظار شد حاصلِ یک نظر مرا زین همه انتظار کو

7 جان و دلم فدایِ او هر دو جهان برایِ او یک دلِ باخبر کجا یک قدم استوار کو

8 باغ و سرا و بوستان اسب و قبا و سیم و زر دولت و عزّت و شرف این همه هست یار کو

9 گفت پدر نزاریا بیش مده ز دست دل گفتمش ای پدر مرا بیش و کم اختیار کو

10 گر چه ز کُنجِ عافیت باز برون نیامدی با تو قرار داده ام لیک مرا قرار کو

عکس نوشته
کامنت
comment