- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
وصال: مقام وحدت را گویند، معاللّٰه، در سرا و ضرا. ,
کنار: دریافت اسرار و دوام مراقبت را گویند. ,
بوس: استعداد قبول کیفیت کلام را گویند، علمی و عملی، صوری و معنوی. ,
فراق: غیبت را گویند، از مقام وحدت. ,
هجران: التفات به غیرحق را گویند درونی و بیرونی. ,
غم: بند اهتمام طلب معشوق را گویند. ,
اندوه: حیرت را گویند، در کاری که ندانند وجد و فقد آن. ,
حزن: حالتی را گویند که در دل پدید آید بعد از مفارقت و باعث طلب باشد، باهتمام تمام و متأسف از مفارقت. ,
کلبۀ احزان: وقت حزن را گویند. ,
غم کده: مقام مستوری را گویند. ,
محنت: زحمت و الم را گویند، که از سبب معشوق به عاشق رسد، اختیاری و غیراختیاری. ,
میدان: مقام شهرت را گویند. ,
چوگان: تقدیر جمیع امور را گویند، بطریق جبر و قهر. ,
گوی: مجبوری و مقهوری سالک را گویند، به حسب حکم تقدیر. ,
تظلم: استعانت و استغاثت بردن است، به حضرت الهی، از شیطان نفس، یا از تقصیر خود. ,
ناله: مناجات را گویند. ,
فریاد: ذکر به جهر را گویند. ,
وللا: علامت کمال عاشق را گویند، که زبان و بیان از آن قاصر باشد و به حقیقت، از راه نبود از غایت اضطرار راه برآید. ,
فغان: ظاهر کردن احوال درون را گویند. ,
رنج: وجود امری را گویند، که برخلاف ارادت دل بود. ,
درد: حالتی را گویند، که از محبوب طاری شود و محب طاقت حمل آن ندارد. ,
بیمار: قلق و انزعاج درون را گویند. ,
مردن: طرد و راندگی را گویند، از حضرت حق سبحانه. ,
راحت: وجود امری را گویند، که موافق ارادت دل باشد. ,
زندگی: قبول و اقبال را گویند، به حضرت حق سبحانه و این زندگی به تدریج ابدی شود. ,
تندرستی: برقرار ماندن دل را گویند، و قوای درون و بیرون. ,
ناتوانی: بیقدرتی و دست نارسیدن را گویند، بهرچه مراد و مقصود باشد. ,
افتادگی: ظهور حالات الهی را گویند، و رویت عدم قدرت از ادای عبودیت، بسزای آن حضرت. ,
خرابی: قطع تصرفات و تدبیرات عقل را گویند، به توجه و تسلیم تمام. ,
بیهوشی: مقام طمس را گویند که محو صفات شود. ,
مدهوشی: استهلاک ظاهر و باطن را گویند، در عشق. ,
دیوانگی: ظفر احکام عشق را گویند، بر صفات عاشق در اعمال که مقام محفوظ است. ,
بندگی: مقام تکلیف را گویند. ,
آزادی: مقام حیرت را گویند. ,
بینوایی: ناتوانی را گویند. ,
فقیری: عدم اختیار را گویند که علم و عمل، از او مسلوب شده باشد. ,
سعادت: خواندن ازلی را خوانند. ,
شقاوت: راندن ازلی را گویند. ,
دوری: شعور به معراف کیفیات عالم تفرقه و دقایق آن را گویند. ,
نزدیکی: شعور به معارف اسماء و صفات و افعال الهی را گویند. ,
کاهلی: بطئیالسیران را گویند، و اینگاه باشد که بسبب دانستن طریق باشد سالک را و کمال سالک باشد و این چنین سیر اکمل سیرها بود، که به رجعت محتاج نباشد. و گاه باشد که به سبب تقصیر سالک باشد که دیر عبور کند و این سیر نازلترین سیرها باشد. ,
شتاب: سرعت سیر را گویند، بیشعور به معرفت دقایق و مقامات و این سیر گاه به حکم جذبه باشد و گاه به حکم اجتهاد سالک، در اعمال و ریاضات و عبادات و تصفیه. ,
پاکبازی: توجه خالص را گویند، که نه در اعمال صواب خواهد و نه علو مرتبه، بلکه خالص خدای را کوشد. ,
حضور: مقام وحدت را گویند. ,
غیبت: مقام اثنینیت را گویند. ,
گرمی: حرارت محبت را گویند. ,
سردی: برد نفس را گویند، و این نهایت مقام محبت است. ,
خواب: فنای اختیاری را گویند، در بشریت، از افعال. ,
بیداری: عالم صحو را گویند، جهت عبودیت. ,
شتر: انسانیت را گویند. ,
قطار: نوعیت را گویند. ,
محمل: آرام تکلیفی را گویند. ,
علف: شهوات و مشتهیات نفس را گویند، و هرچه نفس را در آن حظی باشد. ,
ساربان: راهنمای را گویند. ,
زر: ریاضت و مجاهدت را گویند. ,
سیم: تصفیۀ ظاهر و باطن را گویند. ,
شست و شو: برداشتن خردهها را گویند، که از تقصیر در وجود آمده باشد، و صفای حضور عاشق و معشوق. ,
جست و جو: خردهگیری را گویند، از هر طرف که باشد. ,
گفت و گو: عتاب محبتآمیز را گویند. ,
گوهر: معانی و صفات را گویند. ,
و باللّٰه التوفیق و صلی اللّٰه علی محمد و علی آله و صحابه و عترته و سلم تسلیما. ,