وصال: مقام وحدت را از عراقی رسالهٔ اصطلاحات 4

خانه / آثار عراقی / رسالهٔ اصطلاحات عراقی / رسالهٔ اصطلاحات شماره 4

وصال: مقام وحدت را گویند، مع‌اللّٰه، در سرا و ضرا.

وصال: مقام وحدت را گویند، مع‌اللّٰه، در سرا و ضرا. ,

کنار: دریافت اسرار و دوام مراقبت را گویند. ,

بوس: استعداد قبول کیفیت کلام را گویند، علمی و عملی، صوری و معنوی. ,

فراق: غیبت را گویند، از مقام وحدت. ,

هجران: التفات به غیرحق را گویند درونی و بیرونی. ,

غم: بند اهتمام طلب معشوق را گویند. ,

اندوه: حیرت را گویند، در کاری که ندانند وجد و فقد آن. ,

حزن: حالتی را گویند که در دل پدید آید بعد از مفارقت و باعث طلب باشد، باهتمام تمام و متأسف از مفارقت. ,

کلبۀ احزان: وقت حزن را گویند. ,

غم کده: مقام مستوری را گویند. ,

محنت: زحمت و الم را گویند، که از سبب معشوق به عاشق رسد، اختیاری و غیراختیاری. ,

میدان: مقام شهرت را گویند. ,

چوگان: تقدیر جمیع امور را گویند، بطریق جبر و قهر. ,

گوی: مجبوری و مقهوری سالک را گویند، به حسب حکم تقدیر. ,

تظلم: استعانت و استغاثت بردن است، به حضرت الهی، از شیطان نفس، یا از تقصیر خود. ,

ناله: مناجات را گویند. ,

فریاد: ذکر به جهر را گویند. ,

وللا: علامت کمال عاشق را گویند، که زبان و بیان از آن قاصر باشد و به حقیقت، از راه نبود از غایت اضطرار راه برآید. ,

فغان: ظاهر کردن احوال درون را گویند. ,

رنج: وجود امری را گویند، که برخلاف ارادت دل بود. ,

درد: حالتی را گویند، که از محبوب طاری شود و محب طاقت حمل آن ندارد. ,

بیمار: قلق و انزعاج درون را گویند. ,

مردن: طرد و راندگی را گویند، از حضرت حق سبحانه. ,

راحت: وجود امری را گویند، که موافق ارادت دل باشد. ,

زندگی: قبول و اقبال را گویند، به حضرت حق سبحانه و این زندگی به تدریج ابدی شود. ,

تندرستی: برقرار ماندن دل را گویند، و قوای درون و بیرون. ,

ناتوانی: بی‌قدرتی و دست نارسیدن را گویند، بهرچه مراد و مقصود باشد. ,

افتادگی: ظهور حالات الهی را گویند، و رویت عدم قدرت از ادای عبودیت، بسزای آن حضرت. ,

خرابی: قطع تصرفات و تدبیرات عقل را گویند، به توجه و تسلیم تمام. ,

بیهوشی: مقام طمس را گویند که محو صفات شود. ,

مدهوشی: استهلاک ظاهر و باطن را گویند، در عشق. ,

دیوانگی: ظفر احکام عشق را گویند، بر صفات عاشق در اعمال که مقام محفوظ است. ,

بندگی: مقام تکلیف را گویند. ,

آزادی: مقام حیرت را گویند. ,

بی‌نوایی: ناتوانی را گویند. ,

فقیری: عدم اختیار را گویند که علم و عمل، از او مسلوب شده باشد. ,

سعادت: خواندن ازلی را خوانند. ,

شقاوت: راندن ازلی را گویند. ,

دوری: شعور به معراف کیفیات عالم تفرقه و دقایق آن را گویند. ,

نزدیکی: شعور به معارف اسماء و صفات و افعال الهی را گویند. ,

کاهلی: بطئی‌السیران را گویند، و این‌گاه باشد که بسبب دانستن طریق باشد سالک را و کمال سالک باشد و این چنین سیر اکمل سیرها بود، که به رجعت محتاج نباشد. و گاه باشد که به سبب تقصیر سالک باشد که دیر عبور کند و این سیر نازل‌ترین سیرها باشد. ,

شتاب: سرعت سیر را گویند، بی‌شعور به معرفت دقایق و مقامات و این سیر گاه به حکم جذبه باشد و گاه به حکم اجتهاد سالک، در اعمال و ریاضات و عبادات و تصفیه. ,

پاکبازی: توجه خالص را گویند، که نه در اعمال صواب خواهد و نه علو مرتبه، بلکه خالص خدای را کوشد. ,

حضور: مقام وحدت را گویند. ,

غیبت: مقام اثنینیت را گویند. ,

گرمی: حرارت محبت را گویند. ,

سردی: برد نفس را گویند، و این نهایت مقام محبت است. ,

خواب: فنای اختیاری را گویند، در بشریت، از افعال. ,

بیداری: عالم صحو را گویند، جهت عبودیت. ,

شتر: انسانیت را گویند. ,

قطار: نوعیت را گویند. ,

محمل: آرام تکلیفی را گویند. ,

علف: شهوات و مشتهیات نفس را گویند، و هرچه نفس را در آن حظی باشد. ,

ساربان: راهنمای را گویند. ,

زر: ریاضت و مجاهدت را گویند. ,

سیم: تصفیۀ ظاهر و باطن را گویند. ,

شست و شو: برداشتن خرده‌ها را گویند، که از تقصیر در وجود آمده باشد، و صفای حضور عاشق و معشوق. ,

جست و جو: خرده‌گیری را گویند، از هر طرف که باشد. ,

گفت و گو: عتاب محبت‌آمیز را گویند. ,

گوهر: معانی و صفات را گویند. ,

و باللّٰه التوفیق و صلی اللّٰه علی محمد و علی آله و صحابه و عترته و سلم تسلیما. ,

عکس نوشته
کامنت
comment