- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرتاسر عالم به تن امروز سری نیست کز خاک در شاه جهانش اثری نیست
2 در کار دل غمزدگانت نظری نیست یا از من دلخسته هنوزت خبری نیست
3 حیرتزده میدید به حال من و میگفت پنداشتم از زلف من آشفتهتری نیست
4 هر سو که نهی روی سر از خویش بر آری تا نگذری از خویش به سویش گذری نیست
5 آن چشمه که گویند نهان در ظلمات است گر هست به جز در دل شب چشم تری نیست
6 بر من به حقارت نگرد شیخ و نداند کامروز به میخانه چو من معتبری نیست
7 عیبم مکن ای خواجه به رسوایی و مستی من دلخوش از اینم که جز اینم هنری نیست
8 امروز نشاط این همه افسرده چرایی بر سر مگر از بادهٔ دوشت اثری نیست