- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همه صحرا گلست و ارغوانست بهرجایی از آن جانان نشانست
2 بهر آیینه حسن دوست پیداست همیشه جان جاهل در گمانست
3 دل آهن بترسد از جدایی جرسها در نفیر و در فغانست
4 جرس را این فغان و ناله از چیست؟ که در محمل ز جانان صد نشانست
5 درآ در صدر محمل، تا ببینی که صدر محفلش سقف جنانست
6 اگر وهمت پشیمان سازد از عشق ازو مشنو، که دزد کاروانست
7 تو از خود در حجابی، ورنه آن دوست عیان، اندر عیان، اندر عیانست
8 بهرجا عاشقی بینی درین کوی سبک روحست، اما سرگرانست
9 گر از کان آگهی، ورنه یقین دان که هر شانی که می آید ز کانست
10 گدا و شاه و درویش و توانگر کسی کوشد امین، اندر امانست
11 بغیر از عاشقی در دین قاسم همه عالم فسونست و فسانست