راه در معموره ها گر نیست این دیوانه از سعیدا غزل 34

راه در معموره ها گر نیست این دیوانه را

1 راه در معموره ها گر نیست این دیوانه را راه می دانیم ای دل گوشهٔ ویرانه را

2 می کند خالی دل ما را ز غم های جهان از کرم هر کس که پر می می کند پیمانه را

3 از تجلی با صفا دارد جهان را روی او می کند روشن ز پرتو شمع ما این خانه را

4 خوش نمی آید به گوش خلق جز بانگ تهی زان سبب واعظ همی گوید بلند افسانه را

5 حق به دست طالب دنیاست گر کافر شود برهمن بسیار زینت داده این بتخانه را

6 گر در مسجد نگردد باز جز وقت نماز دایماً باز است در بر روی ما میخانه را

7 ای که می خواهی ز راه دیده او آید به دل آب و جارویی بزن اول در کاشانه را

8 من نمی بینم سعیدا در جهان بیگانه ای با وجود آن که کس محرم نشد جانانه را

عکس نوشته
کامنت
comment