- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرمی گریه به سودای تو دامانم سوخت همچو صبح از اثر داغ، گریبانم سوخت
2 هیچ جایی اثری نیست ز خاکستر من آتش عشق تو از بس که پریشانم سوخت
3 کیست این شعله ی بی باک ندانم، کآمد آنچنان در نظرم گرم که مژگانم سوخت
4 از سموم چمن عشق چو شاخ سنبل استخوان ها همه در پیکر عریانم سوخت
5 کم ز پروانه نیم، لیک ندیدم هرگز آن قدر گرمی ازان شمع که بتوانم سوخت
6 قاتلم را نشناسند درین بزم، که عشق همچو پروانه به شب های چراغانم سوخت
7 سبزه ی دامن جویم، ولی از شوق سلیم حسرت تشنگی ریگ بیابانم سوخت