1 دردا که گل و موسم گلزار گذشت بلبل ز گلستان بسوی خار گذشت
2 خوشوقت کسی که از همه فار غبال عمرش بتماشای رخ یار گذشت
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 حبذا این قصر جانپرور که تا گشت آشکار کرد پنهان رخ ز شرم او بهشت کردگار
2 از لطافت هست تا حدی که جفتش در جهان کس نبیند غیر ازین فیروزه طاق زرنگار